استفاده از مطالب و تصاویر پایین اینینگ ۹، به شرط ذکر نام و لینک این بلاگ، آزاد میباشد.

۱۳۹۰ آبان ۱۲, پنجشنبه

چشمها را باید شست جور دیگر باید دید ...


میدونید چیه ... مدتهاست من یک چیزی تو دلم مونده میخوام بگم میترسم به همه بر بخوره ... بحثیه که خیلی‌ موقع‌ها با بازیکنان تیم خودم داشتم و تقریبا همشون با نظر من در این مورد مخالفند ... ولی‌ وظیفم میدونم که این موضوع را مطرح کنم تا شاید بعضی‌ از دوستان یک خرده بهشون بر بخوره و یک تکونی به خودشون بدن.
ما ایرانیها آدمهای اکثرا تنبل و در عین حال بسیار متوقعی هستیم. هممون فکر می‌کنیم آخره زحمت را داریم میکشیم، در صورتی‌ که اگر عادلانه به موضوع نگاه کنیم میبینیم ما اکثرا زحمت چندانی را متحمل نمیشیم.
همین بیسبال و سافتبال خودمون ... چقدر از فدراسیون و انجمن و کم کاریشون ما انتقاد کردیم و می‌کنیم ... من خودم هم کردم ... شاید بیش از بقیه ... خداییش حقم داشتیم بعضی‌ از مدیرانمون در فدراسیون به حدی نالایق و گاهی‌ بی‌ خیال بودن که اگر انصافی وجود داشت، اداره خودشون را هم باید دادگاه به کس دیگر می‌سپرد چه برسه به اینکه آنها را مسئول  اداره یکی‌ از فدراسیون‌های ورزشی کشور کنند ... اما آیا این موضوع به فدراسیون ما محدود میشه؟
حقیقت موضوع اینه که مربیان و ورزشکاران ما نیز در عقب ماندن این ورزش سهم بسزایی داشته اند. بیائید بیسبال را با مثلا فوتبال مقایسه کنیم ... تقریبا تمام فوتبالیستها از زمینهای خاکی و در شرایط بد شروع میکنند. اکثر آنها که راجع فوتبال جدی هستند سالها در آن زمینهای خاکی تمرین میکنند به امید روزی که بتوانند در یک تیم دسته ۳ فوتبال را بصورت حرفه‌ای دنبال کنند. همه میدانیم که ۹۹ درصد آنها هیچوقت به دسته ۱ نمیرسند چه برسد به تیم ملی‌. اما آنها هر جلسه در تمرین حاضر میشوند ... فشار فیزیکی‌ تمرینهای آنها ده برابر بیسبال هست ... آنها هم در گرما و سرما و باران تمرین میکنند ... با وجود اینکه قسمت اعظم آنها بخاطر کسرت بازیکن هیچگاه به جایی‌ نمیرسند، کمتر نا امید میشوند ... ولی‌ ما بیسبالیستها و سافتبالیستها چطور؟ نگاهی‌ در آیینه بینداز و ببین در چند جلسه تمرین  در ماه حضور داری؟
برای بیسبالیستها و سافتبالیستهای ما این دو ورزش بصورت تفریحی دنبال میشه ... کار می‌کنم نمیتونم بیام ...بابام اینا میخوان برن مسافرت گفتن باید بیای ... امتحان دارم ... گرمه ... سرده ... ساعتاش بده ... جاش دوره ... الان غذا خوردم نمیتونم بدوم... دیشب مهمونی‌ بودم امروز حسش نیست ... خواب موندم ... اینها را من همه رو شنیدم ...
مربیها میدونند من چی‌ میگم ... نمی‌تونیم هم بگیم من فقط از تیم خودم خبر دارم، چون تیم من اگر منظمترین تیم در ۱۵ سال اخیر نباشه دومیش صد در صد هست ... اگر نبود موفقیتهایی که داشتیم، نمی‌داشتیم ... تو این جمع ۳۰۰-۴۰۰ نفری هر کسی‌ یک خورده تلاش میکرد الان یک سر و گردن بالاتر از دیگران میشد ... بازیکنی را میشناسید که یکسر و گردن از دیگران بالاتر باشه؟ اگر میشناسید معرفی‌ کنید بذاریمش تو بازی افغانستان ... من شخصا به عنوان یک مربی‌ اختلاف آنچنانی بین بازیکنان نمی‌بینم.
ما متاسفانه تمرین یک تیم بیسبال را با یک دور هم جمع شدن دوستانه اشتباه گرفتیم ... نه سر موقع میام، نه آماده ... اگر بگی‌ به کسی‌ ۲۰ تا توپ پرت کنه بلافاصله تا ۲۰ تا تمام شد می‌شینه شروع میکنه به داستان گفتن با همبازیهاش ... بگی‌ چرا نشستی؟ میگه ۲۰ تا رو پرت کردم آقای حاجیان ... ما متأسفانه تمرین را در حد "رفع کُتی" انجام میدهیم ...
سالها قبل در آمریکا من عضو تیم فوتبال دبیرستانمون تو کالیفرنیا بودم. توجه داشته باشید میگم دبیرستان نه تیم استان. نه من نه هیچکدوم از بازیکنان هم نه شانس بازی در تیم ملی‌ آمریکا و یا ایران (برای من) را داشتیم نه اینکه قصد داشتیم بعد از حد اکثر کالج فوتبال جدی بازی کنیم. با این حال اگر یک جلسه در تمرین شرکت نمی‌کردیم از بازی کردن محروم میشودیم ... یادمه انقدر ما را میدواندند که من آنسال در دو ماراتن دبیرستانمون شرکت کردم  و دوم شدم ... من دونده نبودام ولی‌ از بس که این مربیه منو دواند نفسم به اندازه یک دونده ماراتن قوی شده بود ... من به نظر خودم بهترین دفاع یارگیر تیم بودم ولی‌ یک فصل تمام فقط اخرهای بازی می‌اومدم تو. مربیمون هم نه هیچوقت به من توضیح داد که چرا و نه من جرات کردم بپرسم. ولی‌ فصل دوم ثابت بازی کردم ...شاید بخاطر این بود که نرسیده پر رو نشم ... حالا در ایران ... طرف هنوز قوانین بازی را بلد نیست ولی‌ حس میکنه باید توی تیم ملی‌ بازی کنه! اون یکی‌ ۴ جلسه تمرین آمده داره توجیه میکنه  ... توجیهی‌ نداره ... نیومدی، نباید باشی‌ ... واسلام.



میگن امکانات ... من یادمه با سیامک عزیزی ماشین میگرفتیم می‌رفتیم میدون آزادی، بعد ماشین میگرفتیم میومدیم خروجی استادیوم، بعد ۳۰ دقیقه پیاده می‌رفتیم تا برسیم به زمین بعد می‌دیدیم راه نمیدن ... دوباره همه این راهو برمیگشتیم دست از پا درازتر می‌رفتیم خونه ... من کچر بودم وسایلم هوگو تکواندو، یک ماسک سافتبال که معلوم نبود از کجا آمده و چون برای توپ سافتبال طراحی شده بود توپ بیسبال ازش رد میشد، دستکش اوتفیلد که از آمریکا آورده بودم که اصلا هم برای کچ کردن مناسب نبود، ساقبند فوتبال و زانوبند والیبال ... برای همین خنده‌ام میگیره وقتی‌ کچرم میگه این ساقبندها چرا "knee saver" نداره یا این ماسک چینیه ...
از توپ هامون، بیس هامون، و دیگر وسایل نمیگم ... احتمالا خودتون میتونین حدس بزنید  ... عکس بالا گویای خیلی‌ چیزهاست.
 



بله، اگر در آمریکا بازی میکردید ممکن بود امکانات بیشتری در اختیارتون باشه ... ولی‌ مطمئن باشید اخلاق کاری شما را در تیم، هیچ مربی‌ ۱ جلسه هم تحمل نمیکرد. اینو من صادقانه میگم. حالا میتونید بگید اگر من اون امکانات را داشتم بهتر تمرین می‌کردم ... جواب این خواهد بود که شاید اگر بهتر تمرین میکردی اون امکانات را هم بهت میدادند. امکانات بازیکن را بهتر میکنه ولی‌ این اراده و تمرین یک بازیکنه که بازیکن را میسازه.در کشورهایی فقیری مانند جمهوری دمینیکن که بازیکنانی مثل دیوید ارتیز، منی‌ رامیرز، پدرو مارتینز، آلبرت پوهوس، و ... را تحویل میجر لیگ داده است، بازیکنان جوان بدون امکانات خود را به سطحی میرسانند که توجه تیمهای میجر لیگ را به خود جلب کنند.
دوستان ... اگر قراره که این ورزش به جایی‌ برسه این شمایید که باید همّت کنید ... تا صبح میتونید "مسئولین ، مسئولین" بکنید ... بگید بازی خارجی‌ ندارید ... وسایل نداریم ... مشکل حل نخواهد شد ...همانطور که تا به اینجا حل نشده ... بیاید "یک سوزن به خودتان بزنید و یک جوالدوز به دیگران"
اگر در یک بازی بازیکنان با سابقه ما در دو تیم در فیلدینگ و پرتاب جمعا ۱۰ تا ارور میدن، این نه تقصیر مربیه، نه فدراسیون، نه انجمن ... این فقط و فقط تقصیر کم تمرین کردن بازیکن است.